دلتنگشم خداجون

خدایا دلم براش تنگ شده... 

الان یک ماه و نیم ندیدمش ... نمیدونم چیکار می کنه ... 

امروز بغض گلومو گرفته بود ... کل خانواده همه اینجا جمع بودن فقط نبود مصطفی احساس میشد... دلم گرفت بغض کردم الکی طوری رفتار می کردم کسی نفهمه ... 

امروز که برف آمد با حسرت از پنجره بیرون و نگاه می کردم ... یاد سالی افتادم که مصطفی دوربین خرید و تو هوای برفی منو برد بیرون تا عکس بندازه ... 

الان میفهمم که هنوزم دوسش دارم که هنوزم عاشقش بودم ... عادتی در کار نیست وابستگی در کار نیست ... میدونم که عشقه ... ولی یه عشق یه طرفه ...