اوضاع بد

ساخت وبلاگ

از چیزی كه میترسیدم سرم اومد مادر و پدرمم مبتلا شدن و حالشون خوب نیست ... وضعیت بیماراستانا افتضاحه ... تجهیزات پزشكی كمه ... دیگه طوری شده كه ماسك و باید بریم با التماس از پرستارا بگیریم و بگیم فلانی ماسكی كه صبح دادین الوده شده یه ماسك دیگه لطف كنین بدین و متاسفانه كمبود امكانات و شرمندگی پرستار بخش ...

خداروشكر اونقدر پرستارای بیمارستان شهید بهشتی هوای مادر و پدرمو داشتن   كه واقعا خدا قوت باید بهشون گفت تو این شرایط سخت ...  خواهرم یعنی شبانه روزی تو بیمارستان به بیمارا رسیدگی میكرد ...

دلم فقط برای بیمارای دیگه سوخت كه نه پارتی دارن و نه كسی رو كه بیشتر هواشونو داشته باشه طفلی پرسنلم همه خسته شدن ... همه یه جور علائم داشتن و متاسفانه حاد بودن و هر روز با مردن یكی از بیمارا روحیه بقیه بیمارا حتی اگه بنا رو به خوب شدنشون می گذاشتیم با استرسی كه این حجم از مردن بیمارا بهشون دست می داد طرف سیستم ایمنیش ضعیف میشد و فرداش كه میرفتی تو بخش میدیدی اونم مرده ...

مصطفی ام به این بیماری مبتلا شده ...

فقط از خدا سلامتی همه رو میخوام ... الهی كه این روزا تموم بشن ...

به قول خواهرم كرونا ادمو میكشه سیل غسلمون میده و زلزله دفنمون می كنه ... دیشبم كه زلزله امد ...

اقا مصطفی زنگ زدن...
ما را در سایت اقا مصطفی زنگ زدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khianatm بازدید : 67 تاريخ : جمعه 29 فروردين 1399 ساعت: 8:38