بازم خانم امیری

ساخت وبلاگ

شده یه کاری بخوای انجام بدی و نشه ... مثلا بزنی تو صورت یکی یا بی ادبانه با یکی حرف بزنی ... شاید زدن تو صورت خانم امیری یکی از ارزوهامه

یه چند وقتی بود که خانم امیری اخلاق و رفتارش خیلی با من خوب شده بود ... برام جای سوال داشت که این که سایه منو با تیر میزد چی شده که اینقدر مهربون شده؟! همش فکر می کردم می گفتم خب من دارم می رم یه مرکز دیگه و دیگه نمیبینمش یعنی دلش برام تنگ میشه ؟! بعد گفتم نه این محاله دلش تنگ بشه چون من بر م اون مرکز با گرفتن ارتقا شغلی و سمت از حسودی میمیره ... هر چی فکر می کردم به هیچ نتیجه ای نمی رسیدم ... تا اینکه چند روز پیش که دکتر از کانادا آمده بود من و اتاقش دعوت کرد و باهام صحبت کرد و خیلی از برادرزادش برام تعریف می کرد و صحبت می کرد ... برادر زاده خانم دکتر تو مرکز کار می کنن و یکی از سهام دارای مرکز هم محسوب میشن و کلا آدم مزخرف و از خود متشکریه ... و به همه از بالا نگاه می کنه . پنج سالی ام از من بزرگتره ... و از من خوشش امده و منتظر بود خانم دکتر  بیاد و منو خاستگاری کنه ... طفلی خانم دکتر فکر می کرد من الان چند ماهه جدا شدم ... یعنی نمیدونم کدوم بی بی سی ای اطلاعات غلط داده بود ... منم همه چیز و به خانم دکتر گفتم ... دوست نداشتم چیزی بگم ولی مجبور شدم سر بسته توضیح بدم ...  

حالا الان میفهمم که چرا خانم امیری با من خوب شده بود چون از موضوع خبر داشت و بعد صحبت کردن با نرگس فهمیدم ... خب معلوم بود اگه من جدا شده بودم و پیشنهاد برادرزاده دکتر و می پذیرفتم خب دیگه امیری یه حسابی از من میبرد و کافی بود من بگم از فلانی خوشم نمیاد احتمال اینو میداد که یه جورایی بچزونمش ... بیچاره از من ترسیده بود ... ولی خدا رو شکر از هفته دیگه میر م اون یکی مرکز و با همه بچه ها خداحافظی میکنم... و دیگه خانم امیری رم نمیبینم ...

 

اقا مصطفی زنگ زدن...
ما را در سایت اقا مصطفی زنگ زدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khianatm بازدید : 94 تاريخ : دوشنبه 10 تير 1398 ساعت: 10:10