گناه من

ساخت وبلاگ

امروز سومین روزیه که مرخصی گرفتم. و حس کار کردن ندارم فردا ام باید بر م مرکز شماره سه ... با این حس و حال توان رفتن ندارم دوست ندارم اولین روز و اینطوری شروع کنم ... نمی خام کسی منو داغون و بدون انرژی ببینه... 

چقدر خوبه آدم برادر بزرگتر از خودش داشته باشه ... یه امنیته یه سنگ صبوره ... با وجود لجبازیا ی مسخره با برادرم ولی امروز بعد مدتها باهاش حرف زدم تو بغلش گریه کردم ... بهش گفتم دوست دادم یه جا بر م فقط فریاد بزنم ... خودمو خالی کنم ... حس قدرت داشتم کنار عزیز دردونه مامانمم ... چند وقتی هست که از چشمم مادری افتادم ... انگاری غریبه ام ... یا انگاری من قتل کردم و فرار کردم و شدم یه جنایتکار ... خیلی سخته کسی که عاشقشی و میپرستیش اینطوری باهات رفتار کنه ... واقعا انگار وجود ندارم ... یا دختری بنام سودا نداره ... خسته شدم ... کارم به جایی رسیده بود که فکر خودکشی به سرم زد ... عرضه اینکارم ندارم ... تنهایی رو دوست ندارم ... داداشم می گفت «دلم برای صدای خنده هات تنگ شده( یاد یکی افتادم که خیلی دوسش دارم و می گفت تو فقط بخند جان جان دیگه  خنده نمیاد رو لبم )  ... تو آدمی نبودی که اینقدر بخابی ... دیگه صدایی نیس تو خونه... هر موقع می آمدم خونه صدای خنده هات می آمد یا صدای حرف زدنت با مامان ... الان ساکته ساکتی ... چت شده ؟» 

تو حمام که بودم تیغ و دستم گرفتم دستم نرفت به تیغ کشیدن ترسیدم از بعدش ترسیدم ... دوباره رفتم سر وقت موهام ... دلم برای قبل خودم تنگ شده ... دیگه حتی یه حرف زدن و گپ معمولی ام یادم رفته ... 

دلم برای روز ای اول عید تنگ شده ...  دلم برا جوجه رنگیم تنگ شده ... حتی اونم پیشم نیس... خیلی سخته بعد از این همه عمر گرفتن از خدا هنوزم بهت بگن بچه ای نمیفهمی ... تازه داشت تنهاییام پر میشد تازه داشت یه حس خوب تو وجودم جوونه می زد ... تازه داشت سختیای قبل کم رنگ میشد ... تازه داشت زندگی برام یه رنگ و بوی جدید می گرفت ... بهم گفتن بچه ای نمی فهمی ... بچه که بودم مامانم یه اخم بهم می کرد حساب کار دستم می آمد و می گفتم مامان بدش آمده کارم اشتباهه .. ولی بعدش مامانمم خوب باهام برخورد می کرد بغلم می کرد . ولی الان تو این سن اخم نمی کنه باهام حرف نمی زنه ... و من همچنان میگم کارم درسته حتی اگه گناهم باشه گناهه خوبیه چون حالم خوبه ... اگه کارم گناهه این گناهو دوست دارم ... چون حس و حالم با این گناه خوبه ... ولی الان بدم ... حالم خوب نیس ... 

اقا مصطفی زنگ زدن...
ما را در سایت اقا مصطفی زنگ زدن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khianatm بازدید : 142 تاريخ : دوشنبه 10 تير 1398 ساعت: 10:10