تا حالا حس كردین كه قلبتون داره میگیره و تمام تنتون داغه داغه و نفستون بالا نمیاد ... الان دقیقا این حس و دارم ... دلتنگم ... دلم اشوبه ... دلم میخواد بمیرم ... هر لحظه اشك میریزم ... با یاد اوری یه سری از خاطرات بغض گلومو میگیره ... یهو می بینی تو خیابان مخصوصا سر پل اشكام جاری میشن ... میخوام از خاطرات فرار كنم ... نمیشه نمی تونم ... شبا تا صبح بیدارم ... هجوم خاطرات تلخ و شیرین زندگیم درست موقع خوابه ... بارها امدم عكس و فیلماشو از گوشیم پاك كنم ولی نتونستم ... هربار فیلماشو پلی كردم و باهاش گریه كردم ... واقعا برام سخت قبولش ... نمی تونم باور كنم ... همش فكر می كنم مصطفی سر لجبازی این كار و كرده ... ولی دیگه نمی تونم اعتماد كنم بهش ... سخته ... ایكاش می تونستم دلم و مثل عقلم قانع كنم ...
اقا مصطفی زنگ زدن...برچسب : نویسنده : khianatm بازدید : 144